دوباره تب كرده ام
دوباره زيبا شده ام
دوباره داغ شده ام
دوباره مهربان شده ام
دوباره هذيان مي گويم
دوباره مي خندم
قاه
قاه
قاه...
.
دوباره مي لرزم
و شوق دارم
و تپش قلبم زياد شده است
.
دوباره به ياد تب هاي جنونم مي افتم !!
به ياد خستگي هاي شيرينم در رختخواب...
كه شب تا صبح
و صبح تا شب....
.
دوباره ياد مشهد
قطار
شيطنت هامان
صحبت هاي دونفره
- 4 ساعت تمام-
پوليور سفيدم
با راه راه سياه !
و دوباره مي خندم
قاه قاه قاه...
.
ياد دلتنگي هاي شيرين
و پيراهن سفيد
و بوي كلاسيك
و اي دل اي دل اتاق بغلي
و شكيلا گوش كردن توي خواب
و خنده هاي شيطنت آميزم وقت كلافگي ديگران !
.
دوباره تب كرده ام
مثل همان روز كه تب داشتم
و ساعت 3 بود...
نه هنوز مانده بود به 3
چشمهايم سه بار باز شد
و هربار به 3 نزديك تر مي شدم
و چشمم به ساعت بود
و چشمم به تلفن بود...
اما بستر داغ بود و من بي تاب...
و بي حال
و 1-2-3
و حركت قطار
و من ديوانه...
و چشم هايم كه سفيد شده بود
با راه راه سياه !!
.
دوباره تب كرده ام
و دوباره ديوانه شده ام
و دوباره به سي و سه پل رفتم
به ياد روزي كه هم باران مي آمد و هم برف
و من با بهترين دوستم
بي خيال
به سينما سپاهان رفتيم !
اسفند بود !
بوي بهار مي داد اصفهان
و بعد سرتاسر چهارباغ بدون چتر
و بعد سرتاسر پل
تا مكان موعودمان....
و در برابر تعجب عميق رهگذران
فقط
حس گرفته بوديم
داغ بوديم
داغ داغ...
- مثل پيراشكي هاي فلكه برق مشهد
كه داغ بود
و ما را به سمت مطلع عشق مي برد !!-
داغ بوديم
و سرما را نمي فهميديم
و بعد كه يك سرماي حسابي خورديم
و يك هفته در خانه مانديم !!
فهميديم كه ديوانگي چه قيمتي دارد
و چقدر شيرين است
و مثل ديوانه ها فقط مي خنديديم
دونفري مي خنديديم
قاه
قاه
قاه
آه........
.
دوباره حيرت زده شده ام
از اينهمه ديوانگي
آري
دوباره تب كرده ام
دوباره زيبا شده ام
دوباره داغ شده ام
دوباره مهربان شده ام
دوباره هذيان مي گويم
دوباره مي خندم
قاه
قاه
قاه...
.
دوباره مي لرزم
و شوق دارم
و تپش قلبم زياد شده است
...
و دوباره عجیب بودن را جشن مي گيرم !
دور بود و خواستنی