۱۴۰۲/۰۷/۳۰ - 1:1 AM - S i r e n -
من همان روزها زمین خوردم
پا شدم، باز هم زمین خوردم
پا شدم، باز هم زمین خوردم
پا شدم، باز هم زمین خوردم
شانه ها مو به مو شمردندم
مو به مو رو به رو سیاه شدم
چاله کندم خودم زمین بخورم
من خودم چاله چاله چاه شدم
من دلم بال و پر نمی خواهد
خو گرفتم به خاک های سیاه
من دل چاهی ام که خشکیده
من کجا دیدن دوباره ی ماه؟!
راستش... حرف هام هذیان بود
من دعا کرده ام شبی در تب:
کاش باران ببارد و این چاه
ماهِ خود را بغل کند هر شب
رضا طبیب زاده
قسمت هایی از شعر "بعد از آن روز سرد و بی پایان"
دور بود و خواستنی