یه شعرای قاسم صرافان عزیز را خوندم، وای وای واااااییییی، الان درحال ریزشم 😃🙃 یکی بیاد جمعم کنه 🤗
♡
:
رد نشو از میان قبرستان، مردهها را تو بیقرار نکن
چادرت را به روی خاک نکش، روحشان را جریحه دار نکن
.♡
از قدمهای نرم تو بر خاک، تنشان توی قبر میلرزد
دست بر سنگها نزن بانو! به تب و لرزشان دچار نکن
.♡
عطر تو بوی زندگی دارد خطر جان گرفتگی دارد
مردهها خوابشان زمستانی است، زودتر از خدا، بهار نکن
.♡
دلبری را به بید یاد نده، گوشهی زلف را به باد نده
جان من! جان من به مو بند است قبض روح مرا دوبار نکن
.♡
عینک دودیت پر از معناست، چهرهات با خسوف هم زیباست
پشت آن تاج گل نشو پنهان، گل من! با گل استتار نکن
.♡
ظرف حلوا به دست میآیم، چای و خرما به دست میآیم
روح دیدی مگر که جا خوردی؟ روح من! از خودت فرار نکن
.♡
به خودش هی امید داده کسی روبروی تو ایستاده کسی
به سلامش بیا جواب بده، مرد را پیش مرده خوار نکن
.♡
باز کن لب که وقت خیرات است ذکر، شادی روح اموات است
زندگان هم نگاهشان به تو است، شکر و قند احتکار نکن
.♡
در نگاهت غرور میبینم اینقدر بد نباش شیرینم!
سوی فرهاد هم نگاهی کن خسروان را فقط شکار نکن
.♡
دل به چشم تو باختم اما، با غرور تو ساختم اما
آه مظلوم دردسر دارد سر این یک قلم قمار نکن
.♡
روز من هم شبی به سر برسد، صبح شاید به تو خبر برسد
«تا توانی دلی بدست آور» اعتمادی به روزگار نکن
.♡
شعرِ بر روی سنگ را دیدی؟ قبر کن با کلنگ را دیدی؟
چشم روشن! دو روز دنیا را پیش چشمم بیا و تار نکن
.
..
...
آخه آدم چطور و برا چییییییی باید همچین شعری بگهههههه 😃😊😇
دور بود و خواستنی